جمعه ١٠ آذر ددی جون بهت چای میداد که متوجه دندونت شد هنگامی که با دقت بیشتری نگاه کردیم دندان کوچکت را در پایین دیدیم. در اون زمان هیچ کس از گازهای تو در امان نبود. چند روز بعدمامان توران برات اش دندونی پخت والبته مامانی هم خونه خودش درست کرد و به همه خونه های اطراف داد.یه کمش را هم برد بالای پشت بام برای گنجشکا... بابا حاجی هم برات یه کیک بزرگ و خوشگل خرید.تو نمیتونستی بخوری اما منکه میتونستم به به به... ...